در را که بـاز کــردم
دیدم که هیچ کــس نیست روی تخته نوشته شده بــــود :
"بچه هــــای کلاس دوم فرهنـــگ همگـــی رفته اند جبهـــه
کلاس تا اطلاع ثانــــوی تعطیــل است"
من هم دیدم جایز نیست بمانـــم؛شاگـــرد برود و معلـــم بمانــــد؟
تنهایی عاشقانه اینجا دلتنگ نیستی
| ||||||||||||||||||||
|
دربارهٔ پیدایش نوروز باستانی و آئین های آن روایات زیادی بیان شده است
همه چیز درباره نوروز باستانی و آئین های نوروز باستانی آداب و رسوم نوروز باستانی ایران همه سرچشمهای کهن دارند و از نظر گاه دانش مردمشناسی بسیار جالب توجه برای مطالعه هستند. از جمله مراسم بسیار مشهور و سنتی معتبری که در نوروز باستان انجام میشد، رسوم آبریزگان یا شست و شو و غسل و آب پاشیدن به یکدیگر بوده است.
افسانه پیدایش عید نوروز باستانی در ایران
ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه در مورد پیدایش عید نوروز باستانی نوشته است که برخی از علمای ایران میگویند سبب اینکه این روز را نوروز مینامند این است که چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد و چون این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز، روز تازهای بود جمشید عید گرفت، اگر چه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود.
برخی دیگر از ایرانیان درباره پیدایش جشن نوروز باستانی گویند که جمشید زیاد در شهرها گردش نمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری از زر نشست و مردم او را بر دوش خود میبردند و چون آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند و در این روز رسم است که مردمان به یکدیگر هدیه میفرستند.
عید نوروز باستانی در زمان هخامنشیان
برگزاری آئینهای جشن نوروز باستانی در روزگار هخامنشیان مرسوم بودهاست
در زمان هخامنشیان، شاه، عید نوروز را در تخت جمشید برپا میداشت. گیرشمن باستان شناس فرانسوی در مورد مراسم نوروز باستانی در دربار هخامنشیان نوشتهاست همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت این جشن ملی بنا شدهاست. پیش از انجام تشریفات نوروز، بزرگان شاهنشاهی و نمایندگان کشورها به تخت جمشید میآمدند و در دشت وسیع مرودشت که رود پلوار از میان آن میگذرد و در مغرب تخت جمشید قرار گرفته هزاران خیمه میزدند. در نمای خارجی پلکان تخت جمشید اشخاصی که در تشریفات نوروز شرکت دارند، نشان داده شدهاند. در این سنگ برجستهها نمایندگان ۲۳ ملت تابع شاهنشاهی و درباریان پارسی و مادی به همراه اسبها و گردونههای پادشاهی و سربازان شوشی دیده میشود.
آئین های نوروز باستانی ایران آداب و رسوم نوروز باستانی ایران همه سرچشمهای کهن دارند و از نظر گاه دانش مردمشناسی بسیار جالب توجه برای مطالعه هستند. ایرانیان عقیده داشتند که سرنوشت انسان و جهان در سالی که در پیش است، در عید نوروز تعیین میشود. گفته میشد که در این روز زرتشت با خدا گفتگویی پنهانی داشت و در این روز نیکبختیها برای مردمان زمین، تقسیم میگردد و از این روست که ایرانیان نوروز را روز امید نامند.
- خوان نوروزی از آیین های نوروز باستانی
- هفت صنف از سنتهای نوروز باستانی
ابوریحان بیرونی نیز در داستانهای پیدایش سبزههای نوروزی آوردهاست، «هر شخصی از راه تبرک به این روز در طشتی جو کاشت، سپس این رسم در ایرانیان پایدار ماند، که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات بر هفت استوانه بکارند، و از روئیدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند.» تقدس عدد هفت نزد ایرانیان بیشتر از این جهت بود که نمایندهٔ ۷ امشاسپند است. امشاسپند به هفت فرشتهٔ بزرگ که هر یک مظهر یکی از صفات اهورامزداست، گفته میشود.
از آیینهای نوروز باستانی که پیش از برگزاری نوروز تدارک آن مرسوم بوده، پروردن سبزه میباشد
برخی از محققان عقیده دارند که ترکیب لغوی هفت سین از همین هفت صنف غلات است که ابوریحان به آن اشاره کردهاست. به عبارت دیگر هفت صنف که در اوایل ظهور اسلام به پیروی از سنتهای باستانی متداول بوده و فقط به جنبهٔ تقدس آن از جهت عدد هفت و زیبایی سبزههای نوروزی، از نظر سنن دیرین، توجه می شده، به تدریج در زبان عامهٔ مردم به این ترتیب تغییر یافته است: هفت صنف، هفت صن، هفت سن، هفت سین و در نتیجه به پیروی از معنی ظاهری کلمه، کمکم چنین پنداشته شده که باید بر سفرهٔ نوروزی، هفت چیز که نام آن با سین آغاز گردد، فراهم آید.
- جشن و مراسم آب پاشی از آئین های مشهور نوروز باستانی
- هدیه دادن از آداب و رسوم نوروز باستانی است در نوروز باستان و مهرگان رسم بود که نمایندگان و بزرگان و فرمانروایان ایالات و اشراف و عامهٔ مردم هر یک به توانایی و استطاعت، هدایایی را به دربار اهدا میکردند. در عید نوروز مردم به یکدیگر شیرینی هدیه میدادند و این رسم در دوران ساسانی همگانی بودهاست. در نوروز بزرگ، پیش از لب به سخن گشودن، شکر میخورند و بر خود روغن میمالند تا از انواع بلایا در طول سال، در امان باشند.
- جشن سوری، از آئین های قبل از آغاز جشن باستانی نوروز یکی از جشنهای آتش مرسوم جشن سوری پایان سال بود. این جشن در یکی از چند شب آخر سال که مسلماً چهارشنبه نبوده است برگزار میشدهاست. در جشن فروردگان مردم پیش از عید نوروز بر روی پشت بامها، آتش برمیافروختند، اگر چنین میکردند تصور بر این بود که فروهرها (ارواح مردگان) به طور گروهی بازگشته و مانند یک سپاه به بازماندگان کمک خواهند کرد. در نتیجه جنگهای خیلی مهم، را سعی میکردند که در بهار آغاز کنند چون فروهرها، در بهار به یاری بازماندگان میآیند.
جشن سوری، از آئین های قبل از آغاز جشن باستانی نوروز بوده است
- کوسه برنشین از مراسم های نوروز باستانی
آنچه از مردم میستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ میکرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را میدیدند، مورد آزار و شتم قرار میدادند. این آئین نوروزی در روزگار ساسانی و دورهٔ اسلامی، توسط غلامان سیاه اجرا میشده که ملبس به لباسهای رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجهٔ شکسته و خاصی که داشتند، دف و دایره میزدند و ترانههای نوروزی میخواندند.
حاجی فیروزهای امروزی که مقارن نوروز و سال نو در کوی و برزن مردم را به طرب در میآورند، از بقایای آن رسم کهن است. با این تفاوت که امروزه چون غلام و سیاهانی نیستند که چنین کنند، دیگران خود را سیاه کرده و به زی آنان آراسته و تقلیدشان میکنند.
- انتخاب میر نوروزی، از مراسم های جالب نوروز باستانی
- عیدی دادن در نوروز باستان
برچسبها: #واقعا_تسلیت واژه کوچکیست برای این چنین مصیبت های بزرگی.امسال دهه اول محرم مهمان مردم شریف سرپل ذهاب و کرمانشاه بودم واقعا از مهمان نوازی اهالی خونگرم این شهرستان و روستاهای اطرافش هرچه بگیم کم گفتیمامیدوارم خداوند به همه کسانی که عزیزی رو ازدست داده اند صبر عنایت کرده و کسانی که جان خود را از دست داده اند در جوار حمت خود قرار دهد…برای بهبودی و سلامتی هرچه زودتر مصدومین این حادثه دعا کنیم#وطن_تسلیت#کرمانشاه_تسلیت#سرپل_ذهاب_عزیز_تسلیت
برچسبها: برچسبها:
برچسبها: اﻭﺝ ﻣـﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﯾـﺪ ﺭﺍ ﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ : خودمونیم توجمع نشستیم با رفقا
اصَن مَرد باس بِه خانومِش با عَصَبانیّت بِگِه : بِبین دُخْتَر بابات …!!!! تو حَق نداری سَرتو رو بالِش بِذاری !!!! فَهْمیدی یا نَه ؟؟؟؟ بَد یه دفعه مِهربون شِه بِگِه : آخِه تولِه سَگ … اَگِه سَرِ تو رو سینَم نَباشِه…به غرور سینَم بر میخوره…!!! برچسبها:
ﺳﺮﯾﺎﻝﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﯾﯿﻪ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ
دختره تو پي وي بهم گفت
یک از مزیت های فــیس بـــوک اینه که هر چقدر غلط تایپ کنی نه تنها مهم نیست بلکه کلاس داره چون ملت فک میکنن مد شده!
من نمیدونم اونی که زبان شیرین پارسی رو ساخت...
ســـــــــــــــلام به همه زیبا رویان
دختره پست گذاشته بود:
من آخرش ميفهمم اين داروي خواب آور رو کجای کتابا جاسازی کردن!!
ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﭘﻮﻝ
جدیدترین مدل قهر در ایران
خبر فوری و سریع
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺨﺎﺭﯾﺎ ﺑﺨﺎﺭ نمیکنن ﺧﻮﺩ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ
تو سایتی ، آگهی زدم:
چقدر دنیا کثیف شده...
این همه پیتزا خوردیم
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﺍﺯ " ﻋﺸﻖ " ﺩﺭ ﭘﺨﺖ ﺁﺵ ﺭﺷﺘﻪ
ﺩﺯﺩﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺎﻧﮏ ﺑﺰﻧﻪ,...
امروز تو خیابون از کنار یه دختره رد میشدم
من آن برگ خزانم...
اقا امروز رفته بودیم مدرسه
سلام خرشانس
به شدت معتقدم
من با سگی که پشت سرم واق واق میکنه هرگز نمیجنگم
یه سلامی هم بکنیم به مامور آبخوری مدرسه ،
.
.
.
به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم,به اون حرف دکتر حسابی اعتقاد قلبی دارم که میگه یک ساعت بعد از غذا درس نخونین!
به دوستم پیام دادم بیا بریم هیئت!
توی بیمارستان از دختره پرسیدم عزیزم چت شده ؟
اگه یه دوربین میتونست از تصورات من فیلم برداری کنه ،
نمیدونم این خمیر دندونا رو چطوری پر میکنن؟؟؟؟
برچسبها: در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود ٬ زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر العلم ٬ برای خود مجلس عروسی مهیا کرده بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین هنگام متوجه شد از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.
در این هنگام دو جن حاضر شدند . زعفر از آنها سبب گریه شان را پرسید . آنها گفتند : ای امیر ! چون شما ما را به فلان شهر فرستادی ٬ در حین رفتن به آنجا ٬ عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا « نینوا » می گویند افتاد . دیدیم در آنجا لشگر زیادی جمع شده و مشغول جنگ هستند . چون نزدیک آن دو لشگر شدیم ٬ دیدیم میان معرکه جنگ ٬ حسین بن علی (علیه السلام) پسر آن آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده بود ٬ یکه و تنها ایستاده و یاران و انصارش همه کشته شده اند . خود آن بزرگوار ٬ غریب و تنها و تکیه بر نیزه بی کسی داده و نظر به یمن و یسار می فرمود : « آیا یاوری نیست که ما را یاری دهد ؟ » و نیز شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار ٬ صدای العطش بلند کرده بودند. چون این واقعه را مشاهده کردیم فورا خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر کنیم که الان پسر پیغمبر را به شهادت می رسانند .
زعفر تا این سخن را شنید تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از تن بیرون کرد و طوایف مختلف جن را با حربه های آتشین برداشت و همگی با عجله به طرف کربلا روان شدند .
خود زعفر می گوید : وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکر دشمن فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار ملک دیگر از یک طرف ٬ ملک نصر با چندین هزار ملک از طرف دیگر ٬ جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف ٬ و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار ملک و همچنین در طرفی ملک اسرافیل ٬ ملک ریاح ٬ ملک بحار ٬ ملک جبال ٬ ملک دوزخ ٬ ملک غذاب ٬ هر کدام با لشکریان خود منتظر اجازه هستند . همچنین ارواح یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده ٬ مات و متحیر مانده اند. خانم انبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (علیه السلام) می فرمود : « ولدی العجل العجل انّا مشتاقون » یعنی : « پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به درستی که مشتاق تو هستیم . »
آن حضرت یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ٬ پیشانیش شکسته ٬ سرش مجروح ٬ سینه اش سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و هر نفسی که می کشید خون از حلقه های زره می جوشید ولی اصلا اعتنایی به هیچ یک از آن ملائکه نمی نمود. مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم . همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین (علیه السلام) سر غربت از بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود: « ای زعفر ! بیا » در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند . من هم خود را به خدمت آن حضرت رساندم و عرض کردم : « من با سی و شش هزار جن برای یاری شما آمده ام .»
حضرت فرمود : « ای زعفر ! زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو قبول درگاه باشد ولی لازم به زحمت شما نیست ٬ برگردید . »
عرض کردم : « قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی ؟ »
حضرت فرمود : « شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و این از مروت دور است . » عرض کردم : « اجازه بفرمایید همه شبیه انسان می شویم که در این صورت اگر کشته شویم در راه رضای خدا کشته شده ایم . » حضرت فرمود : « زغفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم . شما به جای خود برگردید و به جای نصرت و یاری من ٬ برای من گریه و عزاداری کنید که اشک عزاداری برای من ٬ مرهم زخمهای من است . »
من به امر امام مایوسانه برگشتم . چون به محل خود رسدیم بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم نمودیم . مادرم به من گفت : پسرم چه می کنی ؟ کجا رفتی که این طور ناراحت برگشتی ؟ گفتم : مادر ٬ پسر آن پدری که ما را مسلمان کرد حالش در کربلا چنین و چنان است ٬ من رفتن تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود. چون امر امام واجب بود برگشتم . مادرم چون سخنان مرا شنید گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش فاطمه چه بگویم ؟
زعفر گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمودند .
مادر گفت : بیا برویم ٬ من به همراه تو می آیم و دامنش را می گیریم و التماس می کنم شاید اجازه دهد که تو در رکابش شهید بشوی . پس مادرم از پیش و من با لشکریان از عقب ٬ یه طرف کربلا حرکت کردیم . چون به آنجا رسیدم از لشگر صدای تکبیر شنیدیم چون نگاه کردیم راس بریده مولا حسین (علیه السلام) بالای نیزه است و دود و آتش از خیام حرم حسین (علیه السلام) بلند می باشد . مادرم خدمت امام سجاد(علیه السلام) رسید و اجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ کند ولی ایشان اجازه نداد ولی فرمود : « در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید . » پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود . [ شرح زیارت عاشورا نقل از ریاض القدس] برچسبها: سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشمهای کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو. سلام بر کوچکی گامهایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات. سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ!
من رقیــــه دختر شیرین زبان شــــــــاه دینم غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هر دو عالم در دعا، محتاج دست کوچک مــــن تا ابد حاجـــت روا گردنــــد از یک آمینم
رقیه تنها یک کودک خردسال نیست؛
رقیه تنها یک امامزاده نیست؛
رقیه تنها دختر دردانه حسین علیه السلام نیست؛
رقیه، رمزی از رازهای عاشوراست.
مرغ دلم خرابه شام آرزو كند تا با سه ساله دختركى گفتگو كند آن دخترى كه قبله ارباب حاجت است حاجت رواست هر كه بدین قبله رو كند
رقیه علیهاالسلام، دلیلی آشکار بر حقانیت قیام امام حسین علیه السلام و مظلومیت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که اوج توحّش و سنگدلی سیاهکارانی که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند، برای همیشه تاریخ اثبات می کند.
رقیه علیهاالسلام، برهان بزرگی است بر این حقیقت بزرگ که حق بر باطل پیروز خواهد شد.
رقیه علیهاالسلام، فاتح شام و سفیر بزرگ عاشوراست.
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مَکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده.
از نوای نیمه جانم کاخ عدوانم شکست دشمن دون ضربه خورد از اشک چشمانم شکست بود همچون ذوالفقاری در غلاف، آوای من چون برون آمد سپاه کفر عدوانم شکست ظلم افشا شد، هدف برگشت، ظالم خوار شد این همه در پرتوی فریاد سوزانم شکست ابتکار ناله ام روح ستم را خورد کرد در خرابه کاخ را احوال نالانم شکست شد لباس کهنه ام چون پرچمی دشمن شکن داد استکبار را موی پریشانم شکست شام ویران را اُحد کردم ز آه پُر طنین همچو زهرا تکیه گاه بیت الاحزانم شکست
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم!
باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهر با صدای او، تسخیرمی شود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
غم سنگینات و نالههای شبانهات، قدّ کمان شدهات و عمر کوتاهت، یادآور سوگ زهراست که در بهار به خزان نشست. روی نیلی شدهی تو هم رنگ یاس مدینه شده است.
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابههای شام مویه میکنم و وسعت رنجت را با کوهها در میان میگذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمیتواند شست. بر کتیبههای سوخته مینویسمت و وجدانهای بیدار جهان را به قضاوت میطلبم. همسن و سالهایت، سرگرم بازی بودند؛ اما تو انگار رسالتت بود که انسان را سربلند کنی...
با اینكه در خیال نمی گنجد این حدیث اما بزرگ بود قدمهای كوچكت تو در شناسنامه ات مگر دست برده ای اصلا نمی خورد به سن و سال اندكت
هان ای دختر خورشید! تو خرابهنشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کردهاند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند. منقّشترین و گسترده ترینِ ایشان را برگزین تا محملِ تو در عروجِ بزرگ و منوّرت باشند.
شد یقینم كز عطاى ذوالمنن از رقیه این عنایت شد به من كس نگشت از درگه او نا امید لطف او همواره بر شیعه رسید
سلام بر رقیه!
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانهها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند.
مهر رقیه تو دل خسته و بی تاب منه گنبد ناب و کوچولوش قبله و محراب منه ام ابیهای حسین دختر زیبای حسین یاس کبود شهر شام زینب صغرای حسین
وقتی میان خون و آتش، صدای گریهات، دل سنگ را میلرزاند و پاهای تاول زدهات، سختیها را گلایه میکرد، همه چشمها کور بودند و دلها سنگینتر از آن بود که بار سنگین دلت را سبکتر کند...
حالا رقیه فهمید بابا دو بخش دارد بخشی به روی نیزه، بخشی به خاک صحرا
تازیانه ها، احترام تورا نگه نداشتند ، کوچههای شقی، انگشتان به خار خلیدهات را نادیده گرفتند ، دهانهای تهمت، از چشمهای معصومت شرم نکردند. دندانهای تیز و گرسنه، روشنای گیسوانت را دریدند، مردان شقاوت، کودکیات را رحم نکردند. آری! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخرههای تاریخ نوشته خواهد شد.
بیت الاحزان مرا امشب صفا دادى پدر با وصال خویش قلبم را شفا دادى پدر بر عزاداران خود امشب به ویران سرزدى اجر نیكویى به این صاحب عزا دادى پدر
رقیه علیهاالسلام در کنار سر بابا:
یاابتاه مَن الذّی خضبک بدمائک (پدر چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرد)
یا ابتاه مَن الذّی اَیتمنی علی صِغَرِ سنّی (پدر جان چه کسی مرا در کودکی یتیم کرده؟) یاابتاه لیتنی لک الفداء (ای پدر کاش من قربانت میشدم) یاابتاه لیتنی توسدت التراب و لاأری شیبَک مخضباً بدماء (ای پدر کاش خاک مرا در آغوش میکشید تا محاسنت را به خون رنگی نمیدیدم )
دستش توان نداشت که سر را بغل کند دستی که وقت خواب علی گاهواره بود در لابه لای تاول پاهای کوچکش هم جای خار هم اثر سنگ خاره بود *** حالا گرسنگی به سراغم که آمده آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت *** با گوشواره های خودشان ناز می کنند این دختران که سنگ به ویرانه می زنند سنگین شده ست گوشم و بهتر که نشنوم حالا که روی قیمت تو چانه می زنند حتماً عمو نبود که با گریه عمه گفت: دارند حرف تو در خانه می زنند
او با هر ناز غریبانه، پرتویی از بیمنتهای خورشید را در دل کوچک خود میکشاند تا آن جا که از نور، سرشار شد و چهرهی زردش به سان خورشید درخشید، آن قدر که در خورشید محو شد...
چگونه است که کودکی با فهم کودکانه اش اینچنین بی امام بودن را تاب نمی آورد و در پی گمشدهاش جان میسپارد؟ حکایت غریبی ست حکایت رقیه با سر بریده پدر که فهم بشری از دریافت آن عاجز است؛ داستان دلدادگی و اطاعت محض از ولی زمان است و...
همه عمرش به خزان بود ولی با این حال اسمش این بود : نهالی که ثمر می آورد دختر و این همه غم، آه ! سرم درد گرفت آن طرف یک نفر انگار که سر می آورد قسمت این بود که او یک دفعه خاموش شود آخر او داشت سر از کار تو در می آورد زن غساله، چه ها دید که با خود می گفت مادرت کاش به جای تو پسر می آورد
سلام بر غمهای بیانتهایت یا رقیه! اندوهت را میگذاری و میروی. میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
برچسبها: کسانی که به من می گویند تو به جهنم می روی و ما به بهشت،
مرا خوشحال می کنند.
چون مطمئن می شوم که با آن ها به یک جا نمی روم !
قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است.
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و
صبوری کند.
تا از یاد ببرد صاحبش را.
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند.
و فراموش کند که روزی کسی بود
کجا به دنبال خدا می گردی؟
خدا در قلب انسانهای بی کینه است ،
قلبهای زلال و شفاف
که برایش زندگی بود.
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند
مواظب بعضی یک ها باشیم ! در حالی که ناچیزند ، همه چیزند.
فکر کنم که مرده ام من
موهایم دیگر بلند نمی شود
پلکهایم نمی پرد
قلبم تیر نمی کشد
دلم شور نمی زند
نگاهت که می کنم
چیزی مرا از " نداشـتـن " ها جدا می کند
با تـــو که می خـندم
قفل های این روزها باز می شوند
در تـــو كه می میرم
جاودانگی ، ترانه ی مرغان خوشخوان روزگارم می شود
بــا تـــو بــودن
عاشقانه که صدایم می کنی
نامم دل انگیــزترین آوای دنیــا را به خود می گیرد برچسبها: داشتم می رفتم سر کلاس.برعکس همیشه صدایی از کلاس نمی آمد
در را که بـاز کــردم
دیدم که هیچ کــس نیست روی تخته نوشته شده بــــود : "بچه هــــای کلاس دوم فرهنـــگ همگـــی رفته اند جبهـــه کلاس تا اطلاع ثانــــوی تعطیــل است" من هم دیدم جایز نیست بمانـــم؛شاگـــرد برود و معلـــم بمانــــد؟ برچسبها: پیرمرد به زنش گفت:
بیا یادی از گذشته های دور کنیم
من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
......
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
...پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیام
برچسبها:
تاکو : خدا با ماست ،چون از یانکی ها متنفره..
بلوندی : نه. خدا با ما نیست ،چون از احمق ها هم متنفره!
خوب بد زشت | ۱۹۶۶
———————————————————————————
راس: این به نظرتون چطوره؟!
ریچل: خب…یه خرده پایینه . یه کم ببرش بالاتر؛
یه کم بیشتر…یه کم بیشتر .آفرین ! این شد ! حالا بندازش دور…
Friends| season 10
ژاک :سخت ترین قسمت غواصی ، وقتیه که به انتهای آب می رسی.
جوانا: چرا؟
ژاک : برای بالا اومدن باید یه دلیل خوب داشته باشی، و پید ا کردن یه دلیل خوب کار خیلی سختیه.
The Big Blue |1988
خسرو شکیبایی : پسرتو چند سالته؟
پسر: پارسال ۱۶ سالم بود بچه بودم؛
دو روز بعد بابام مُرد، بازم ۱۶ سالم بود، اما دیگه بچه نبودم!
اتوبوس شب | کیومرث پوراحمد
فرمانروایی تو جهنم ، بهتر از خدمت کردن تو بهشته !
وکیا مدافع شیطان |۱۹۹۷
ده سال پیش من تو یه رستوران بودم تو آلاباما.
دو نفر اومدن سر به سرم گذاشتن ،این اولین اشتباهشون بود.
چاقو کشیدن ،این دومین اشتباهشون بود.
چاقوکشی بلد نبودن؛ این آخرین اشتباهشون بود.
Escape from Alcatraz |1979
خیلی از مردم توی پوچی هستن ، ولی فهمیدن پوچی واقعا دل و جرات می خواد.
Revolutionary Road |2008
وقتی بزرگ میشی خیلی از چیزایی که دوستشون داشتی، اونجوری که بودند به نظر نمیان.
The Hurt Locker |2008
– چرا آدما گریه میکنن؟ تو نمیدونی ؟ تو هیچوقت گریه نکردی؟
+ فقط یه بار خیلی وقت پیش. وقتی که اونا ولت کردن رفتن؟ مردم به دلایل مختلفی گریه میکنن. وقتی کسی میمیره ، وقتی تنها میشن، وقتی که دیگه تحمل ندارن…
– تحمل چیو؟ تحمل زندگی کردنو، وقتی که درد میکشن..
+میشه بر درد غلبه کرد؟
یه بار مارتین دندون درد داشت اتو رو زد به برق و صبر کرد ، بعد اونو گذاشت روی شونش و دندون دردشو فراموش کرد.
A short Film About love |2004
دکتر رزون خطاب به آلی شا:
ببین، کابوس اسکیزوفرنیا، گم کردن واقعیته!
تصور کن… یهو متوجه بشی که آدم ها، مکان ها و لحظاتی که برات بیشترین اهمیت رو داشتن…
نه از بین رفتن و نه مردن؛ بلکه بدتر از اون، “هرگز وجود نداشتن”!!!
چه دنیای جهنمی، برات درست میشه. /مجله مرحم
۲۰۰۱| A Beautiful Mind
– هیچوقت نتونستی ببینیش؟
+فقط یه بار
– چه شکلی بود؟
+ گمون کنم داشتن علاقه زیاد به یه نفر ، قاعـدتا این احساس رو در تو بوجود میاره که اون زیباست.
تدی : میدونی ،اینجا منو به فکر فرو میبره.
چاک : چه فکری رییس؟
تدی : کدوم بدتره؟
زندگی کردن مثل یک هیولا ، یا مردن مثل یک مرد خوب.
Shutter Island | 2010
دلم میخواد قبل مرگم یکی باشه که همه موزیک های تو دلم رو بدم بهش گوش کنه.
عصبانی نیستم | رضا درمیشیان
فرمانده لاک : همه که عقاید تورو باور ندارن!
مورفیس : عقاید من نیازی به باور اون ها نداره!
Matrix | 1999
این که تو یه جای درجه یک بشینی دلیل نمیشه که آدم درجه یکی باشی…
Philomena |2013
برچسبها: نقل قول های گران بها
شادماني، يك هنر است، نه يك رويداد. شادماني، چيزي نيست كه از آسمان بيفتد.
انديشه و ذهنت را باز كن تا فرصت ها را ببيني.
فراموش نكنيد كه با تمركز بر هدفهاي كوچك و عيني، هدفهاي بزرگتري را در اين راستا به دست خواهيد آورد.
فردي توانگر ترين است كه خوشي او ارزانترين باشد.
زماني كه يك نوزاد براي بار نخست، انگشت پدرش را با مشت كوچك خود مي گيرد و مي فشارد، آن را براي هميشه گرفته است.
كسي كه شتاب ميكند، نشان ميدهد چيزي كه در موردش شتاب ميكند بيش از حد برايش بزرگ است.
خداوند درهاي هنر را بر روي دانايان دادگر گشوده است.
اشخاص عاقل و با اخلاق هرگز كلامي بر زبان نمي آورند كه احساسات ديگران را جريحه دار سازند.
خوشبختی یعنی اینکه گذشته را مدام پیش چشم نداشته باشی...! ژان ماری گوستاو لوکلزیو
آنچنان زندگي كن كه گويي فردا خواهي مرد و آنچنان بياموز كه گويي تا ابد زنده خواهي ماند.
بدترين چيز در زندگي، هراس در ميدان جنگ و خيانت به دوست است.
بردباري براي مردم مانند موتور براي روشن كردن لامپ است.
همهي ما توان آن را داريم كه سرنوشت خود را دگرگون سازيم.
اگر مي خواهي اندوهگين نباشي، حسود مباش.
پس از سكوت، موسيقي، نزديكترين امر به بيان ناگفتههاست.
آسمان براي گرفتن ماه تله نمي گذارد، آزادي ماه است كه او را پايبند مي كند.
چنانچه خواستهها و اهداف خود را نشناسيم، كشتي بدون سكاني خواهيم بود كه در اوج مثبتانديشي، همواره مسير خود را دگرگون ميكنيم.
نیک بخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی .
راهنماي زندگي بشر عقل نيست بلكه عادت است.
نگراني مانند صندلي گهواره اي است كه شما را تكان مي دهد، ولي با اين همه جنبش، شما را به جايي نمي برد.
كساني كه ازدواج كرده اند، خود را ناراضي نشان مي دهند و مي گويند بد است. زيرا مي خواهند فقط و فقط خودشان از اين موهبت برخوردار شوند.
احساسات، منطقي نيستند. مردي خطرناك است كه احساساتش را با منطق توجيه كند.
در دردها دوست را خبر نکردن خود یک عشق ورزیدن است.
سعادت دیگران بخش مهمی از خوشبختی ماست .
من جز یک چیز نمی دانم و آن این است که هیچ چیز نمی دانم .
جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم .
انسان با استقامت قدرت و نفوذ تعقل واستدلال میتواند حتی بر وبا و طاعون غلبه کند .
برچسبها: افسوس كه نامه جواني طي شد
یک عمر به کودکی به استاد شدیم
در کارگه کوزه گری بودم دوش
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
در هر دشتي كه لاله زاري بوده است
چون آب به جويباروچون باد به دشت
اي دل ز زمانه رسم احسان مطلب
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
از منزل کفر تا به دین یک قدم است
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد
عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
دیدم به سر عمارتی مردی فرد
این قافله عمر عجب می گذرد
یک قطره آب بود و با دریا شد
از جمله رفتگان این راه دراز
ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
بر خیر و مخور غم جهان گذران
در کارگه کوزه گری کردم رای
هنگام سپیده دم خروس سحری برچسبها:
حکیم غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ در نیشابور دیده به جهان گشود . وی به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوریهم نامیده شدهاست، از ریاضیدانان، ستارهشناسان و شاعران بنام ایران در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و حجةالحق لقب داشته است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
. یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست. شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاندهر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بودهاست، بسیار بعید مینماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد. همچنین از وی هماکنون بیش از ۱۰۰ رباعی برجای ماندهاست.
آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستارهشناسی را فراگرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود
در حدود 436 - 449 هجری - تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادلههای درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابلهبا نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلالالدين ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه میشود و در همین سالها طرح اصلاح تقویم را تنظیم میکند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلالالدين ملکشاه شهرهاست، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام بهعنوان اختربین در دربار خدمت میکرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت در همین سالها مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها را شرح میدهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال 465 - ۴۷۹ هجری - اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آنجا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست. غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.
در زمان خیام فرقههای مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم میشدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاستنامهٔ خواجه نظامالملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد: سقوط دولت آل بویه قیام دولتِ سلجوقی جنگهای صلیبی ظهور باطینان
در اوایل دوران زندگي خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضیِ سمرقندی او را «حجهالحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب دادهاند. از خیام به عنوان جانشین ابنسینا و استاد بیبدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و مابعدالطبیعه یاد میکنند. خیام در سال 466 - 480 هجری - از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی مأموریت گرفت تا تقویم زمان خود را اصلاح كند.
مرگ خیام
باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شدهاست و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده میشود.مرگ خیام را میان سالهای 502 الی 505 -۵۱۷-۵۲۰ هجری - میدانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکرهنویسان نیز وفات او را 503 نوشتهاند،اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال 502 بودهاست .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست.
خیام زندگیاش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالیکه معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بیخبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکردهاند. صادق هدایت در این باره میگوید.
گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگها و کتب اشخاص باذوق بطور قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده
قدیمیترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شدهاست، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال 555 - ۵۷۲ هجری - یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شدهاست. کتاب دیگر مرصادالعباد نجمالدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در 602 - ۶۲۰ هجری - تصنیف شدهاست نجمالدین صوفی متعصبی بود و از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکردهاست. کتابهای قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمدهاست و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفتهاند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند: تاریخ جهانگشا ، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی 0 نزهة المجالس . مونس الاحرار . جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال 728 - ۷۵۰ هجری - کتابت شدهاست و همچنین مجموعهای تذکرهمانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.
با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست میآید. این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان میدهد. با کمک این رباعیها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار میشود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبودهاست بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکتهبینیهای فلسفی خود را در قالب شعر بیان کردهاست
تصحیحات رباعیات خیام شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسیاست که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آوردهآست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست.
تا پیش از تصحیحات علمی مجموعههایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعههایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.». بیمبالاتی نسخهنویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخههای خطی دیده میشود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را بهعمد تغییر دادهاند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی میگوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس میخوارگی کردهاست و رباعیای گفتهاست از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت دادهاست.. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سرودهاند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمدهاست..
نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در 1274 - ۱۳۱۳ هجری - آن را مفصلتر و علمیتر و با مقدمهای طولانی با نام ترانههای خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در 1281 - ۱۳۲۰ هجری - به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانستهاند.
احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانهها روایت:احمد شاملو ارائه دادهاست.
مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام صادق هدایت در ترانههای خیام دستهبندی کلیای از مضامین رباعیات خیام ارائه میدهد و ذیل هر یک از عناوین رباعیهای مرتبط با موضوع را میآورد:
راز آفرینش درد زندگی از ازل نوشته گردش دوران ذرات گردنده در کل اشاره به این مضمون است که چون بمیریم ذرات تن ما پراکنده شده و از گِلِ خاک ما کوزه خواهند ساخت. این درواقع به یک معنا هم از ایراداتیاست که به معاد جسمانی وارد ساختهاند. چرا که وقتی ذرات تن اشخاص با گذشت زمان در تن دیگران رود رستاخیز جسمانی هر دوی آنان چگونه ممکن است. هر چه باداباد هیچ است دم را دریابیم خیام و ریاضیات پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرقزمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بودهاست. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضیدانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبودهاست، میتوان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمیترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن همدوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر میکند و اسمی از رباعیات او نمیآورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین مینویسد:
« خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقهبندی تحسینآوری از این معادلات آوردهاست، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجستهترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجستهترین آنها در این علم است. »
خیام در مقام ریاضیدان و ستارهشناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده میکند. او معادلات درجه دوم را از روشهای هندسی اصول اقلیدس حل میکند و سپس نشان میدهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مخروطها با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رسالههایش از وجود جوابهای منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشتهاست و جواب صفر را نیز در نظر نمیگرفته است.
یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر میرسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لیدن در هلند قرار دارد.
درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژهای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کردهاست و ادعا میکند قواعدی برای بسط دوجملهای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است.
، به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شدهاست. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبانها آن را به نام مثلث پاسکال میشناسند که البته خدشهای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.
خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداختهاست و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایههای بینیمپرده، با نیمپردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح میدهد.
مهمترین دستآوردها ابداع نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس. «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام دادهاست.» او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطیای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.» «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمیتوان عموماً با تبدیل به معادلههای درجهٔ دوم حل کرد، اما میتوان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.» «در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساویالساقین که خیام فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجهبودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.» به خاطر موفقیت خیام در تعیین ضرایب بسط دو جملهای (بینوم نیوتن)که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جملهایها «دو جملهای خیام-نیوتن» نامیده میشوند. پیروان خیام صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کردهاست، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار میآید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمیرسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کردهاست و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن میشود. اما خیام این پرده پوشی را ندارد. برای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت با ترس سخن میگوید:
باغ فـردوس لطیـف است و لیکن زیـنهار تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت
اما خیام بدون پردهپوشی میگوید:
گویند بهشت و حور عین خواهد بود آنجا میناب و انگبین خواهد بود گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟ چون عاقبت کار چنین خواهد بود
چهره جهانی خیام
تندیس خیام در بخارست، پایتخت رومانیدر جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شدهاست. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را میتوان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله ادوارد فیتزجرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمهشده به وسیله فیتزجرالد را سروده خیام نمیدانند و این خود سبب تفاوتهایی در شناخت خیام در نگاه ایرانیها و غربیها شدهاست. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی.اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کردهاست
ولادیمیر پوتین،مارتین لوتر کینگ و آبراهام لینکن همیشه قبل از خواب رباعیات خیام میخواندند یا میخوانند
خیام در افسانه انابه افسانههایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانهها از این قرار است که خیام میخواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:
ابریق می مرا شکستی،ربی بر من در عیش را ببستی،ربی من مِی خورم و تو میکنی بدمستی خاکم به دهن مگر که مستی،ربی
پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو! آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو! من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو!
و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانهها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.
ای رفته و باز آمده بل هم گشته در افسانهای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسهای میگذشتند. عدهای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره)را به داخل مدرسه میبردند و بیرون میآمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا میکرد و هیچ کس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟
خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود ( اشاره به نظریهٔ تناسخ) و میترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:
ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته نامت ز میان مردمان گم گشته ناخن همه جمع آمده و سم گشته ریشت ز عقب در آمده دم گشته
به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظامالملک به سه یار دبستانی معروف بودهاند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقهٔ اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظام الملک سیاست مداری عظیم الشان شد و خیام شاعر و متفکری گوشه گیر گشت که در آثارش اندیشههای بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.
برپایه داستان سه یار دبستانی این سه در زمان کودکی با هم قرار گذاشتند که هر کدام به جایگاهی رسید آن دو دیگر را یاری رساند. هنگامی که نظامالملک به وزیری سلجوقیان رسید به خیام فرمانروایی بر نیشابور و گرداگرد آن سامان را پیشنهاد کرد،ولی خیام گفت که سودای ولایتداری ندارد. پس نظامالملک دههزاردینار مقرری برای او تعیین کرد تا در نیشابور به او پرداختکنند
چنان که فروغی در مقدمهٔ تصحیحش از خیام اشاره کردهاست این داستان سند معتبری ندارد و تازه اگر راست باشد حسن صباح و خیام هر دو باید بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشند که خیلی بعید است. به علاوه هیچ یک از معاصران خیام هم به این داستان اشاره نکردهاست.
آثار
خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف کرد. او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شرا که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شدهاست. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانههای لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد .
رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم. رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها. رساله میزانالحکمه.«راهحل جبری مسالهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه(آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزنهای مخصوص بدست میدهد.» قسطاس المستقیم رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نماندهاست. القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی. رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال 473 - ۴۷۳ هجری - نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال 1194 - ۱۲۳۰ هجری - و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال 1312 - ۱۹۳۳ میلادی - چاپ شدهاست. رساله روضةالقلوب در کلیات وجود رساله ضیاء العلی رسالهای در صورت و تضاد ترجمه خطبه ابن سینا رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب رساله مشکلات ایجاب رسالهای در طبیعیات رسالهای در بیان زیگ ملکشاهی رساله نظام الملک در بیان حکومت رساله لوازمالاکمنه اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست. نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی ماندهاست. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده. عیون الحکمه رساله معراجیه رساله در علم کلیات رساله در تحقیق معنی وجود برچسبها: «شعری از فردوسی»
چو گفتـــــار بيهــوده بسيــار گشت سخنگوي در مردمي خوار گشت
به نايـافت رنجه مـكن خـــــويشتن كه تيمـار جان باشد و رنج تـن
****اشعار فردوسی*****
زدانش چو جان تـــرا مـــايـه نيست به از خامشي هيچ پيرايــه نيست
توانگر شد آنكس كه خرسنـــد گشت از او آز و تيمار در بنـــد گشت
****اشعار فردوسی*****
بـه آمــوختن چون فــروتن شـــوي سخن هــاي دانندگــان بشنوي
مگوي آن سخن، كاندر آن سود نيست كز آن آتشت بهره جز دود نيست
****اشعار فردوسی*****
بيــــا تا جهــــان را به بــد نسپريم به كوشش همه دست نيكي بريم
نبــاشد همي نيك و بـــد، پــــايدار همـــــان به كه نيكي بود يادگار
****اشعار فردوسی*****
همــــان گنج و دينار و كاخ بلنـــــد نخواهــــد بدن مرترا ســـودمند
فــريــدون فــرّخ، فرشته نبـــــــود بــه مشك و به عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش يــافت آن نيگـــــوئي
تو داد و دهش كن، فريدون توئي
********اشعار فردوسی********
« شعری از فردوسی »
سپاه شب تیره
شبی چون شَبَه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا ، نه کیوان ، نه تیر
****اشعار فردوسی*****
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را به زنگار و گَرد
****اشعار فردوسی*****
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پّر زاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه ، باز کرده دهن
****اشعار فردوسی*****
چو پولاد زنگار خورده سپهر
تو گفتی به قیر اندر اندود چهر
فرو ماند گردون گردان به جای
شده سست خورشید را دست و پای
****اشعار فردوسی*****
سپهر اندر آن چادر قیرگون
تو گفتی شدستی به خواب اندرون
نَبُد هیچ پیدا نشیب از فراز
دلم تنگ شد زان شب دیریاز برچسبها:
روز بزرگداشت فردوسی در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شدهاست.[هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود.
خلاصه ای از شرح زندگی نامه حكيم ابوالقاسم فردوسی استاد بزرگ بي بديل ، حكيم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی طوسي، حماسه سراي بزرگ ايران و يكي از شاعران مشهور عالم و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي و از مفاخر نامبردار ملت ايرانست كه به علت همين عظمت مقام و مرتبت، سرگذش مانند ديگر بزرگان دنياي قديم با افسانه و روايات مختلف در آميخته است.
مولد او قريه باژ از راء ناحيه طابران (يا: طبران) طوس بود، يعني همانجا كه امروز آرامگاه اوست، فردوسی در آن دِه در حدود سال 329 – 330 هجري، در خانواده اي از طبقه دهقانان چشم به جهان هستي گشود.
چنان كه مي دانيم "دهقانان" يك طبقه از مالكان بودند كه در دوره ي ساسانيان (و چهار پنج قرن اول از عهد اسلامي) در ايران زندگي مي كردند و يكي از طبقات اجتماعي فاصل ميان طبقه كشاورزان و اشراف درجه اول را تشكيل مي دادند و صاحب نوعي "اشرافيت ارضي" بودند.
زندگانی آنان در كاخهايي كه در اراضي خود داشتند مي گذشت.آنها به وسيله ي "روستاييان" از آن اراضي بهره برداري می نمودند و در جمع آوري ماليات اراضي با دولت ساساني و سپس در عهد اسلام با دولت اسلام همكاري داشتند و حدودا تا زمان حمله مغول به تدريج بر اثر فتنه ها و آشوبها و تضييقات گوناگون از بين رفتند.
اينان در حفظ نژاد و نسب و تاريخ و رعايت آداب و رسوم ملي، تعصب و سختگيري خاص مي كردند و به همين سبب است كه هر وقت در دورهي اسلامي كسي را "دهقان نژاد" مي دانستند مقصود صحت نژاد ايراني او بود و نيز به همين دليل است كه در متون فارسي قرون پيش از مغول "دهقان" به معني ايراني و مقابل "ترك" و "تازي" نيز استعمال مي شده است .
فردوسی به خاطر تعلق به اين طبقه از جامعه، از تاريخ ايران وسرگذشت نياكان خويش آگاهي داشت، به ايران عشق مي ورزيد، به ذكر افتخارات ملي علاقه داشت. وي از خانداني صاحب مكنت و ضياع و عقار بود و به قول نظامي عروضي صاحب چهار مقاله، در ديه باژ «شوكتي تمام داشت و به دخل آن ضياع از امثال خود بي نياز بود».
ولی اين بی نيازی پايدار نماند؛ زيرا او همه سودهای مادی خود را به كناری نهاد و وقتي تاريخ ميهن خود و افتخارات گذشته آن را در خطر نيستي و فراموشی يافت زندگي خود را به احياء تاريخ گذشته مصروف داشت و از بلاغت و فصاحت معجزه آسای خود در اين راه ياری گرفت.
از تهيدستي نينديشيد، سي سال رنج برد، و به هيچ روي، حتي در مرگ پسرش، از ادامه كار باز نايستاد، تا شاهنامه را با همه ي رونق و شكوه و جلالش، جاودانه براي ايراني كه مي خواست جاودان باشد، باقي مي گذارد «كه رحمت بر آن تربت پاك باد».
فردوسی ظاهراً در ابتداي قتل دقيقي (حدود 367- 369 ه) به نظم داستانهاي منفردي از ميان داستانهاي قديم ايراني سرگرم بود، مثل داستان "بيژن و گرازان"، كه بعدها آنها را در شاهنامه ي خود گنجانيد و گويا اين كار را حتي در حين نظم شاهنامه ابومنصوري يا بعد از آن نيز ادامه مي داد و داستانهاي منفرد ديگري را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اكوان ديو، داستانهاي مأخوذ از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم در مي آورد .
اما تاريخ نظم اين داستانها مشخص نيست و تنها بعضي از آنها داراي تاريخ نسبتا روشن و آشكاري است. مثل داستان سياوش كه در حدود سال 387 ه. سروده شده و نظم داستان نخجير كردن رستم با پهلوانان در شكارگاه افراسياب كه در 389 شروع شد.
روز بزرگداشت فردوسی
آغاز نظم شاهنامه: اما نظم شاهنامه، يعني شاهنامه اي كه در سال 346 هجري به امر ابومنصور محمد بن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنباله ي اقدام دقيقي شاعرست در همين مورد. دقيقي بعد از سال 365 كه سال جلوس نوح بن منصور ساماني بود، به امر او شروع به نظم شاهنامه ابومنصور كرد ولي هنوز بيش از هزار بيت آن را به نظم در نياورده بود كه به دست بنده اي كشته شد.
بعد از شهرت كار دقيقي در دهه ي دوم از نيمه ي دوم قرن چهارم و رسيدن آوازه ي آن و نسخه اي از نظم او به فردوسي، استاد طوس بر آن شد كه كار شاعر جوان دربار ساماني را به پايان برد. ولي مأخذي را كه دقيقي در دست داشت مالك نبود و مي بايست چندي در جست و جوي آن بگذراند.بر حسب اتفاق يكي از دوستان فردوسی در اين كار وي را ياري كرد و نسخه اي از شاهنامه منثور ابومنصوري را بدو داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست يازيد، بدين قصد كه كتاب مدون و مرتبي از داستانها و تاريخ كهن ترتيب دهد. تاريخ اين واقعه ، يعني شروع به نظم شاهنامه،صريحاً معلوم نيست ولي با استفاده از قرائن متعددي كه از شاهنامه مستفاد مي گردد و با انطباق آنها بر وقايع تاريخي، مي توان آغاز نظم شاهنامه ابومنصوري را به وسيله استاد طوس سال 370 – 371 هجري معلوم كرد.
اين كار بزرگ، خلاف آنچه تذكره نويسان و افسانه سازان جعل كرده اند، به امر هيچ يك از سلاطين، خواه ساماني و خواه غزنوي، انجام نگرفت بلكه استاد طوس به صرافت طبع، بدين مجاهدت عظيم دست زد و در آغاز كار فقط از ياوري دوستان خود و يكي از مقتدرين ايراني نژاد محلي در طوس بهره مند شد كه نمي دانيم كه بود ، ولي چنانكه فردوسی خود مي گويد او ديري نماند و بعد از او مردي ديگر، هم از متمكنان و بزرگان محلي طوس، به نام "حيي" يا "حسين" بن قتيبه ، شاعر را زيربال رعايت گرفت و درامور مادي، حتي پرداخت خراج سالانه، ياوري نمود، و مردي ديگر به نام "علي ديلمي" هم در اين گونه ياوريها شركت داشت. اما اينان همه از ياوران و دوستان و بزرگان محلي طوس يا ناحيه طابران بودند و هيچ يك پادشاه و سلطان نام آوري نبودند.
تذكره نويسان در شرح حال فردوسي نوشته اند كه او به تشويق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت . علت اين اشتباه آن است كه نام محمود در نسخه موجود شاهنامه، كه دومين نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانيده شد و نسخه اول شاهنامه ( كه منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامه ابومنصوري ) ، موقعي آغاز شده بود كه هنوز 19 سال از عمر دولت ساماني باقي بود و اگر فردوسی تقديم منظومه خود را به پادشاهي لازم مي شمرد ناگزير به درگاه آل سامان، كه خريدار اين گونه آثار بودند، روي مي نمود نه به درگاه سلطاني كه هنوز روي كار نيامده بود.
روز بزرگداشت فردوسی محمود تركزاد غزنوي نه تنها در ايجاد شاهنامه استاد طوس تأثيري نداشت بلكه قصد قتل گوينده آن، به گناه دوست داشتن نژاد ايراني و اعتقاد به تشيع، را داشت.
اتمام اولين نسخه شاهنامه: گفتيم كه فردوسی، مدتي پيش از به دست آوردن نسخه ي شاهنامه منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي، در دوران جواني و پيش از چهل سالگي، سرگرم نظم بعضي از داستانهاي قهرماني بود و بنا بر شرحي كه گذشت در حدود سال 370-371 هجري نسخه شاهنامه منثور ابومنصوري را به ياري يكي از دوستان طوسي خود به دست آورد و به نظم آن همت گماشت، و پس از سيزده يا چهارده سال، در سال 384 يعني ده سال پيش از آشنايي بادربار محمود غزنوي، آن را به پايان رسانيد. تاريخ مذكور درپاره اي از نسخ قديمي شاهنامه ديده مي شود. در ترجمه اي كه فتح بن علي بنداري اصفهاني به حدود سال 620 – 624 از شاهنامه به عربي ترتيب داد، باز تاريخ ختم شاهنامه سال 384 است. به مـاه سفنـدار مـذ روز اَرد سـرآمــد كنـون قصــه يـزد گــرد بنـام جهـان داور كـرد گار زهجرت سه صدسال وهشتاد و چار مقايسه ترجمه البنداري با شاهنامه معمول ، اين نكته را بر ما روشن مي كند كه بسياري از مطالب موجود در شاهنامه هاي متداول در آن ترجمه موجود نيست. از اينجا دريافت مي شود كه نسخه مورد استفاده البنداري كوتاه تر و مختصرتر بود. برچسبها:
چقدر خوشحــال بود شیطــان . . تو تنهــــا دعـــای قشنــــگ منــــی . . دستم را روی قلبم می گذارم . . گفته بودی که چرا محو تماشای منی . . . حتی اگر حرفی نبود . . می چکد عشق از بند بند انگشتانم . . مهم نیست که آخرین زلزله زندگی ات چند ریشتر بود … . . بهترین دوست ها، از لحظات سخت زندگی، . . از دور تو را دوست دارم . . زن ها از عادی شدن . . یک بار خواب دیدن تو… به تمام عمر میارزد پس نگو… نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست… قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست… تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد . . گاهی برای از تو نوشتن کم می آورم . . دست های تو . . تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم . . فقط در شرایط بحرانی زندگی ات متوجه می شوی . . آسمان را مرخص میکنم! . . در سرم تویی . . برای زیستن دو قلب لازم است . . این روزها”دوستت دارم” دیگر قلب کسی را به تپش وا نمی دارد وگونه ی کسی را سرخ نمی کند! مشکل از دوست داشتن نیست مشکل از تکرار است. . . دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی.. . . عمقِ احساسُ نمیشه نوشت ! . . رفتار عاشقانه ی زن را بایــد از دلتنگـیش فهمید . . تـــو برمی گردی و زندگی را از جایی که پاره شده دوباره به هم می دوزیم . . بـه آمـار مـشـکـوکـم … برچسبها: نقل قول های گرانبها
حتـی همـان سـالی کـه اسکـندر چـهره ایـن خـاک را بـه خـون ملـت مـا رنگـین کـرده بـود ، در کنـار شعـلههای مهیبـی کـه از تخـت جمشـید زبـانه مـیکشـید ، همـانجا ، همـان وقـت ، مـردم مصـیبتزده مـا نـوروز را جـدیتـر و بـا ایمـان بیشـتری برپـا مـیکردنـد ... دکتر علی شریعتی مهمتریـن چیـز بـرای لـذت بـردن از زنـدگی ، شــاد بـودن اسـت . هـمه چیـز همیـن اسـت . آدری هـــپبورن دنیـا پـر از آدم هایـی سـت کـه یکـی را دوسـت مـی دارنـد امـا با کسـی دیگـر زندگـی مـی کـنند ... لویئــــس بونوئــــل زندگـی مـی گـذرد ، در حالـی كـه مــا دائـما منتظـر فــرا رسيـدن لحظـه مناسـب بــرای دسـت بـه كـار شـدن هستيـم . پائولـــــو کوئلیـــــو وقتی که دیگر دلواپس آن نباشیم که در چشم محبوبمان چگونه دیده شویم، معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم...! میلان کوندرا دسـتِ آخـر درنیـافتم هـر سـال کـه مـی گـــذرد یـک ســـال بـه عـــمر مـن اضـــافه مـی شـود یـا یـک ســال از عمـرم کاســته مـی شـود !؟ ماهاتمـــا گانـــدی شـاید کسـی را کـه با او خـندیدهای فرامـوش کنـی ، امـا هــرگز کسـی را کـه بـا او گریسـتهای ، از یـاد نـخواهی بـرد . جبـران خلیل جبـران آمـوزش را در خـانواده ، دانـش را در جـامعه و بينـش را در تفكـرات تنهايـی مـی آموزنـد . فردریـــش نیچـــه نـادر اشخاصـی قادرنـد عاشـق شونـد زيـرا نـادر اشخاصـی قادرنـد همـه چيـز را از دسـت بدهنــد ! كريســتيان بـــوبـن هر انسانی یک بار برای رسیدن به یک نفر دیر می کند، و پس از آن برای رسیدن به کسان دیگر عجله ای نمی کند ... یاشار کمال
براستی زن بودن کار مشکلی است. مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی، همانند یک مرد کار کنی، شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک سالمند فکر کنی... سیمین دانشور همیشه توو زندگیت سعی می کنی چیزهای از دست رفته رو به دست بیاری ولی همون موقع داری چیزهای بیشتری از دست می دی ... جول کوئن هیچ كس نمی داند در زمان هایِ بحرانی، وفاداری به كدام سُو رو می كند !! ژان پل سارتر بــدبختـی يعنی ، در اوج خوشبختی و عاشقی بفهمی عشقت بهت خيانت كرده و مجبور بشی خـودت رو ازش پس بگيـــری ...! ژوان هریس زیباتریـن روحیـه ی سنّتـی ِ مـا ، عشـق به بهـار و نــوروز اسـت . و مـا مـردم - علـی رغـم ِ ایـن همـه مـصیبت و مـصیبت زدگـی چـه استـعدادی بـرای زنـدگی و شــادمانی داریـم ... محمـود دولت آبـادی
آیا ممکن است کسی چیزی را که
به حد پرستش دوست داشته ناگهان از یاد ببرد
و دیگر به آن علاقه ای نشان نــــدهد؟
امیل زولا
من دوست داشتنیام، اما زیبا نیستم
من گناه می کنـم امـــا شیطان نیستم
من خـوب هستم ،ولی فـرشته نیستم.
مرلین مونرو
دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات
جا هست به جای آنکه جای کسی را بگیرید ،
تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید ...!
چارلی چاپلین
دلهای ما که بهم نزدیک باشد،دیگر چه فرقی می کندکه
کجای این جهان باشیم دور باش اما نزدیک من
از نزدیک بودن های دور می ترسم ...!
احمد شاملو
بـرای رسـيدن بـه جايـی کـه تـا بحـال نرسـيده ايم ،
بايـد از راهـی برويـم کـه تـا بحـال نرفتـه ايم ...
ماهاتمـا گانـدی
حسرت واقعی را آن روزی می خوری که
می بینی به اندازه ی سن و سالت
زنــــدگی نــکــرده ای...!
گابریل گارسیا مارکز
عیـــد من آن روزی است کـه
زحمت یــک ســال دهقـــان ،
شام یک شب پادشاه نباشد...!
ارنست چه گوآرا
بيشـتر مـردم منتظـر فـرا رسـيدن ســال نـو هستــند ،
تـا دوبــاره بـه عــادت هـای كهـنه مشــغول شونــد !
پائـولو کـوئلیو
مـن دوسـت دارم فقـیر زندگـی کنـم ... ولـی با پـول فــراوان !
پابلـــو پیکاســــو
مـن یکـی تـا حـالا از قـول مـردانه خـیری نـدیـده ام ؛
خیلـی مــردی قـول زنانـه بــده ....
زویــا پیــرزاد
متأسـفانه بسـیاری از مـردم پـس از ایـن کـه بـه دامـان شـوربختـی درافتادنـد ، بـه سـعادت از دسـت رفتـه خـویش پـی می برنـد .
برترانــــد راســــل
ترجیـح مـی دهـم تـو امـروز خیلـی رنـج بکشـی تـا ایـن کـه همـه عمـرت ، همیشـه کمـی رنـج بکشـی ...
آنا گاوالــدا
اگـر در سـر یـک ملـت بـذر دانـش و اخـلاق بکاریـد و آنهـا را آبیـاری کنیـد ، حاصلـخیز کنیـد ، روشـن کنیـد و تربیـت کنیـد ؛ خواهیـد دیـد که دیـگر نیـاز به بـریدن و بـه دار آویخـتن ایـن سـرهای نازنیـن نیسـت !
ویکتور هوگـو
همه آدم ها مانندِ ماه هستند،
قسمتِ تاریکی دارند که هرگز به کسی نشان نمی دهند.
مارک تواین
هنگامی که درگیرِ یک رسوایی می شوی،
در می یابی دوستانِ واقعی ات چه کسانی هستند.
الیزابت تیلور برچسبها: بیاد همه بابا های اسمانی
برچسبها: اعتراضیه روز مرد
مرد ، دستگاه خودپرداز پول نیست ! لطفا برای خرید کادو ، خودش را تحت فشار نگذارید! روز مرد بر همه فرشته های سیبیلو مبارک مرد یعنی: یک جهان بیچارگی، یک بلای خانگی. سایه پر درد سر، یک هیولای دو سر. یک کویر بی گیاه، زندگی با او تباه. آسمانی بی فروغ،هر چه میگوید دروغ. شوره زاری بی علف، عمر زن با او تلف... (سازمان حمایت از زنان کادو نگرفته در روز زن!)
امروز به نام پدران نام گرفت / زن رفت و ز همسر خودش وام گرفت هر مرد در این روز بدیدم، کادو / جوراب ، لباس زیر یا مام گرفت !
روز ما موجودات زیبا،دوست داشتنی،حساس،فذاکار،دلسوز،ازخودگذشته،
! کادو جوراب به مردا و هدیه طلا به زنان در ایران، نشون میده که مردای ایرانی اندازه طلا پول درمیارنو اندازه یه جوراب به زنشون پول میدن!! فرستنده : عمرا اگه بگم فتانه خواننده قدیمی درباره اقاشون میفرمایند:
همسر عزیزم نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمی دانم که حس کردی سکوتم را ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم عزیزم همیشه عشق من هستی و خواهی بود روز مرد مبارک پدرم تو معبد نوازشات سجده های شکرمو جا میارم غربت نگاه بارون زده امو به طلوع دستای تو میسپارم پدرعزیزم روزت مبارک همسر مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست این را به آسمان بگو. تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی . . . روزت مبارک باد چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود ایزد چو بفرمود که او رب صغیر است در دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود پدرم روزت مبارک همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است. تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور کنی. روزت مبارک همسر مهربانم با وجود تو، مرا به الماس ستارگان نیازی نیست این را به آسمان بگو. تو به قلب من شادی و به جانم روشنایی می بخشی . . . روزت مبارک باد به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد سرم به خاک رهت ارجمند خواهد شد لبی که زمزمه درد می کند شب و روز به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد پدرم روزت مبارک پدر جان سحرگاهان که نسیم آیتی از پاک بودن را به گل ها هدیه میبخشد به آن محراب پاکش آرزو کردم برایت خوب دیدن، خوب بودن، خوب ماندن را با تمام وجودم دوستت دارم. روزت مبارک تندیس جاودانه ایثار و فداکاری، پدر نازنینم به کمال روح انسان، به حیات جسم و حیوان، به تمام دنیا، به صدای رعد و طوفان، به نسیم عهد و پیمان، به خدای جسم و روحم، به نگاه پر شکوهت، که تو را عاشقانه می پرستم. روزت مبارک. همسر عزیزم همدم تنهایی ام، به وسعت قلب مهربانت دوستت دارم. روزت مبارک
بــگذار یـک بــار دیـگر بـگویـم که مـرد هـمـیـشـه مــحبـوب مـن
وظیفه خودم میدونم که روز پدر را به : تبریک به کسی که نمی دانم از بزرگی اش بگویم یا مردانگی، سخاوت، سکوت، مهربانی و ... بسیار سخت است
برچسبها: زنده باد ایران و ایرانی زنده باد غیرت ایران و ایرانی
برچسبها:
بوی جان می آید اینک از نفس های بهار
برچسبها: کاریکاتور های جالب و مفهومی عید نوروز
کاریکاتور های جالب و مفهومی عید نوروز
کاریکاتور جدید
کاریکاتور ویژه عید نوروز
کاریکاتور های مفهومی
** برای دریافت ایمیل های جذاب و دیدنی اینجا کلیک کنید **
کاریکاتور های جالب شب عید
کاریکاتور های عید نوروز
سری جدید کاریکاتور های عید نوروز
کاریکاتور های جالب و مفهومی عید نوروز
** برای دریافت ایمیل های جذاب و دیدنی اینجا کلیک کنید **
کاریکاتور های جالب و مفهومی عید نوروز
کاریکاتور های جالب و مفهومی عید نوروز برچسبها:
برچسبها: صورت جهیزیه عروس 1325
صورت جهیزیه عروس در روستای کوریجان نزدیک همدان که به امضای معتمدین ده رسیده است.
قیمت پیکان در سالهای دور برچسبها:
عکس و اس ام اس های عاشقانه رومانتیک
اگر نماینده مجلس بودم
برچسبها: تست روانشناسی شخصیت جدید
به این تست شک نکنید. این آخرین و استانداردترین تست شخصیت شناسى است که این روزها در اروپا بین روانشناسان در جریان است. پاسخهایش هم اصلاً کار دشوارى نیست. کافى است کمى به خودتان رجوع کنید. یک کاغذ و قلم هم کنار دستتان باشد که بتوانید امتیازهایى که گرفته اید را جمع بزنید. حاضرید؟ پس شروع کنید:
۱) چه موقع از روز بهترین و آرام ترین احساس را دارید؟
۲) معمولاً چگونه راه مى روید؟
۳) وقتى با دیگران صحبت مى کنید؛
۴) وقتى آرام هستید، چگونه مى نشینید؟
۵) وقتى چیزى واقعاً براى شما جالب است، چگونه واکنش نشان مى دهید؟
۶) وقتى وارد یک میهمانى یا جمع مى شوید؛
۷) سخت مشغول کارى هستید، بر آن تمرکز دارید، اما ناگهان دلیلى یا شخصى آن را قطع مى کند؛
تست روانشناسی ، تست سلامت روحی ، تست اضطراب ، مطالب روانشناسی ، روانشناسی شخصیت ، تستهای روانشناسی ، تست سلامت روحی و روانی ، گلچینی از تست های روانشناسی ، اعتماد به نفس ، مطالب جالب روانشناسی ، مشاوره روانشناسی ، تست روانشناسی بسیار جالب ، تست روانشناسی احساس ، تست رونشناسی غلبه بر احساس ، تست روانشناسی ارتباط با احساسات ،
۹) وقتى در رختخواب هستید (در شب) در آخرین لحظات پیش از خواب، در چه حالتى دراز مى کشید؟
سؤال اول: الف(۲ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۶ امتیاز)
سؤال دوم: الف (۶امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۷ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز)
سؤال سوم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۵ امتیاز)، د (۷ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)
سؤال چهارم: الف (۴ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)، د (۱ امتیاز)
سؤال پنجم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۲ ا متیاز)
سؤال ششم: الف (۶ امتیاز)، ب (۴ امتیاز)، ج (۲ امتیاز)
سؤال هفتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)
سؤال هشتم: الف (۶ امتیاز)، ب (۷ امتیاز)، ج (۵امتیاز)، د (۴ امتیاز)، ه (۳ امتیاز) و (۲ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)
سؤال نهم: الف (۷ امتیاز)، ب (۶ امتیاز)، ج (۴ امتیاز)، د (۲ امتیاز)، ه (۱ امتیاز) سؤال دهم: الف (۴ امتیاز)، ب (۲ امتیاز)، ج (۳ امتیاز)، د (۵ امتیاز)، ه (۶ امتیاز)، ز (۱ امتیاز)
اگر امتیاز شما بالاى ۶۰ است: دیگران در ارتباط و رفتار با شما شدیداً مراقب و هوشیار هستند آنها شما را مغرور، خودمحور و بى نهایت سلطه جو مى دانند، گرچه شما را تحسین مى کنند و به ظاهر مى گویندکاش من جاى تو بودم!! اما معمولاً به شما اعتماد ندارند و نسبت به ایجاد رابطه اى عمیق و دوستانه بى میل و فرارى هستند.
* اگر از ۵۱ تا ۶۰ امتیاز دارید: بدانید دوستان شما را تحریک پذیر مى دانند، بدون فکر عمل مى کنیدو سریع از موضوعات ناخوشایند برآشفته مى شوید ، علاقه مند به رهبرى جمع و تصمیم گیریهاى سریع دارید (هرچند اغلب درست از کار درنمى آیند!) دیگران شما را جسور و اهل مخاطره مى دانند. کسى که همه چیز را تجربه و امتحان مى کند، از ماجراجویى لذت مى برد و در مجموع به دلیل ایجاد شرایط و بستر هیجانات توسط شما، از همراهى تان لذت مى برند.
* اگر از ۴۱ تا ۵۰ امتیاز به دست آوردید: به خود امیدوار باشید ، دیگران شما را بانشاط، سرزنده، سرگرم کننده و جالب و جذاب مى بینند. شما دائماً مرکز توجه جمع هستید و از تعادل رفتارى خوبى بهره مند هستید. فردى مهربان، ملاحظه کار و فهمیده به نظر مى رسید. قادر هستید به موقع باعث شادى و خوشى دوستانتان شوید و اسباب هلهله و خنده آنها را فراهم کنید و در همان شرایط و در صورت لزوم بهترین کمک بر اعضاى گروه هستید.
* اگر ۳۱ تا ۴۰ امتیاز نصیب شما شد: بدانید در نظر سایرین معقول، هوشیار، دقیق ، ملاحظه کار و اهل عمل هستید. همه مى دانند شما باهوش و با استعداد هستید اما مهمتر از همه فروتن و متواضع هستید. به سرعت و سادگى با دیگران باب دوستى را باز نمى کنید. اما اگر با کسى دوست شوید صادق، باوفا و وظیفه شناس هستید. اما انتظار بازگشت این صداقت و صمیمیت از طرف دوستانتان را دارید گرچه سخت دوست مى شوید اما سخت تر دوستى ها را رها مى کنید.
* از ۲۱ تا ۳۰ امتیاز : در نظر سایرین فردى زحمت کش هستید اما متأسفانه گاهى اوقات ایرادگیر هستید. شما بسیار بسیار محتاط و بى نهایت ملاحظه کار به نظر مى رسید. زحمتکشى که در کمال آرامش و با صرف زمان زیاد در جمع بار دیگران را بردوش مى کشد و بدون فکر و براساس تحریک لحظه اى و آنى هرگز نظر نمى دهد. دیگران مى دانند شما همیشه تمام جوانب کارها را مى سنجید و سپس تصمیم مى گیرید.
* و اگر کمتر از ۲۱ امتیاز داشتید: دیگران شما را خجالتى، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد.
برچسبها: اومدم تو این هواى سرد قهوه درست کنم و کنار شومینه با آرامش قهوه بخورم و از پنجره بارش برف رو تماشا کنم یه بار موقع خون گرفتن خودمو زدم غش و ضعف که اون دوتا پرستار خوشگلا زیر بغلمو بگیرن بلندم کنن ، نامردا رفتن توالت شور بیمارستانو صدا کردن اومد ؛ یارو هم تیِ ع.ن.ی رو گذاشت اونور اومد شکل گوسفند بغلم کرد انداختم رو تخت بعد با همون دستش بیسکویت باز کرد درآورد گذاشت دهنم گفت بخور فشارت افتاده … اﮔﻪ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ یه بارم مث فیلمای آمریکایی خواستم دوس دخترمو سورپرایز کنم دقت کردین قدیما دلمون واسه دیدن فامیل تنگ میشد، الان دلمون واسه اهل خونه خودمون تنگ میشه؟ میدونین چی از ۱۰۰تا فحش بدتره؟ یکی از تفریحات کوروش بزرگ و انیشتین و حسین پناهی و خسرو شکیبایی تو اون دنیا اینه که …
هر روز فیس بوک رو چک کنن ببین تازگی ها جمله باحال چی گفتن!
هر بار دندونم درد میگیره پشت هر “فداى سرت”یه “خاک بر سرت” به صورت مستتر و بالقوه وجود داره : دی بهترین وام دنیا بوسه است چون هم گرفتنش حال میده هم پس دادنش ( وام میخوای؟) صب راددیو گوش میکردم ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ اینطوری که داره پیش میره میترسم چن وقت دیگه که درِ چیپسارو باز میکنیم فقط بوش بیاد! اعتراف میکنم ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺎ ﻫﺮﺟﺎ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﺍﺳﺖ
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﻮﯾﺞ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻋَﻘﻠﺖ ﮐﻪ ﻧﺎﻗﺼﻪ ، ﻣﻐﺰﺗﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ﺑﮕﯿﺮ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﯾﺠﻮ ﮐﻮﻓﺖ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﭼﺸﻤﺎﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﻠﺐ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻪ ! صبح دوستم بهم گفت بیا بریم برف بازی ! یکی از فامیلامون رفته با ماشین ته دره رفتیم بیمارستان ملاقاتیش دیدم یکی بغل تختش خوابیده سر تا پاش تو گچه... هی به هوش میاد به فامیل ما فحش میده تا دوباره از هوش میره,,, بعدش از فامیلمون پرسیدم این چشه ؟ چرا داره فحش میده,,, گفت ولا ما شب تو جاده میرفتیم این هم موتورش چراغ نداشته ...پشت سر ما میومده ما که رفتیم ته دره ، اینم فکر میکنه ما داریم تو مسیر می ریم ..اومده دنبال ما ته دره!!! بدهیتان را زود ادا کنید کرگدنی پیر را پرسیدند از خودت ، پوست کلفتتر دیده ای یاشنیدهای؟ برچسبها:
اوشین(سال های دور از خانه)
گاهی زنده موندن سخت تر از مردنه…
A bronx tale
لُرنزو: غم انگیز ترین چیز توی زندگی، یه استعداد تلف شدست…!
دندان مار
احمد: یه جاست که تو باید وایسی، یه جا هم هست که بایست در ری ٬
اما خدا نکنه جای این دو تا با هم عوض شه…دیگه تا آخر عمر بدهکار خودتی!
نقاب
پارسا پیروزفر:تو اجتماع همه کارهارو ما مردا می کنیم. همه پول ها رو ما مردا میدیم.
همه سگدو زدن ها مال ماست.
هرچی سکته قلبی ها وبدبختی ها و بیچارگی ها و چک برگشت خوردن ها و زندانی رفتن ها مال ماست.
اون وقت جنس لطیف راحت میگه: درطول تاریخ به ما ظلم شده٬ما خواهان حقوق برابر هستیم .
حقوق برابر میخوای برو فاضلاب پاک کن. برو سوپور شهرداری شو٬نصفه شب خیابون ها رو جارو بکش.
چه طور موقع کار کردن جنس لطیف هستین٬ولی صحبت حقوق که میشه حقوق برابر میخوای؟
بانو
باید بتونم تنهاییمو دربست قبول کنم… باهاش اُخت بشم… باهاش اُنس بگیرم…
Casablanca
کازابلانکا
وقتی همه دنیا داره از هم میپاشه ما عجب وقتی رو واسه عاشق شدن پیدا کردیم.
مادر
شب رو باید بیچراغ روشن کرد…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خان داداش (محمد علی کشاورز ):ای مـــــــادر … ای …. اینقدر از ما کار کشیــدن که شدیم بوفالـو !
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غلامحسین(اکبر عبدی):مادر مُرد از بس جان ندارد…بیچاره پیر شده از بس مرده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد علی کشاورز(خطاب به مادر) : ایـــن دنـــیــــا ایـــنـــقـــد کـــثــیفــه کـــه بـــا اشــک هـــای تـــو هـــم پـــاک نـــمـــیـــشــه …
V for Vendetta
ک مثل کین خواهی
هنرمندان برای بیان حقیقت دروغ میگویند٬ولی سیاست مداران برای پنهان کردن حقیقت…
من همسرش هستم…
شهلا(نیکی کریمی) : واقعا متاسفم به حال زنی که به خاطر شوهر ٬از آدم بودن خودش بگذره …
Public Enemies
جان دیلینجر: تو دیگه الان با منی.
بیلی: ولی من هیچی از تو نمیدونم!
جان دیلینجر: من توی یه مزرعه توی مورسویل ایندیانا بزرگ شدم. مامانم وقتی سه سالم بود مُرد. بابام تا جایی که میتونست کتکم میزد چون راه دیگهای واسه بزرگ کردنم بلد نبود. از بیسبال، فیلم، لباسهای خوب، ماشینهای سریع، ویسکی و تو… خوشم میاد. دیگه چی میخوای بدونی؟
کلاه قرمزی
کلاه قرمزی: معذرت از ته دل…
آقای مجری: چرا نمیری خونه؟
کلاه قرمزی: آخه… دلم تنگ میشه…
آقای مجری: تنهایی؟
کلاه قرمزی: اِهنین…
آقای مجری: منم تنهام، همه فکر میکنن فامیل من شهرستانن؛
یعنی خودم اینجوری گفتم. ولی من هیشکیو ندارم، عین تو…
کلاه قرمزی: کاشکی من دایناسورت بودم…
من مادر هستم
سعید(حبیب رضایی):یه کلید طلایی تو زندگی وجود داره که تاحالا منو از سکــته نجات داده!
آوا(باران کوثری):چی؟!
سعیـد(حبیب رضایی):هروقت یه چیزی اذیتت میکنه از ته دل بگو به درک!
Gladiator
گلادیاتور
یادم میاد یه کسی بهم گفت :
مرگ همیشه به تو لبخند می زنه و تنها کاری که می تونی بکنی اینه که تو هم بهش لبخند بزنی..
قرمز
محمد رضا فروتن :آشغالِ عوضی چرا تو مخِ کوچیکت فرو نمیره که منِ احمقِ الاغ، عاشقتم…؟!
بچه های آسمان
پدر:علی پسرم کار می کنم که پول در بیارم، اون وقت می تونیم خونه بخریم ، ماشین بخریم…
علی: بابا واسه زهرا هم کفش می خری؟
بوتیک
گلشیفته فراهانی : تو از چه جور آدمی خوشت میاد ؟
رضا رویگری : ادمی که زن باشه…!
____________________
درسته که پول خوشبختی نمیاره ، ولی بی پولی حتما بدبختی میاره…!
Scarface
صورت زخمی
آل پاچینو: همیشه راست بگو حتی وقتی داری دروغ میگی…
_____________________
تو زندگی حقایقی هست که میشه فهمید ، ولی نمیشه فهموند…
Dangerous Method
کارل یونگ : بعضی وقت ها باید یه کارهای غیر قابل ِ بخشش بکنی ،
فقط به خاطر اینکه بتونی به زندگی ادامه بدی …
Dark Passage
گذرگاه تاریک
همه ی ما میترسیم، چیزی به اسم شجاعت وجود نداره…
Blood Diamond
الماس خونین
بعضی وقت ها این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سرهم میاریم می بخشه؟
ولی بعد به دوروبرم نگاه میکنم و به ذهنم میرسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده…
برچسبها: چند نکته کوتاه اخلاقی برای زندگی بهتر بخشیدن یک دشمن، آسانتر از بخشیدن یک دوست است . . . (ویلیام بلیک) —————————————————————————– بسیاری از ما در تلاش برای زندگی بهتر، زندگی را از یاد می بریم . . . (مارگارت فولر) —————————————————————————– برای پیروزی یک راه آسان وجود دارد : هیچ فرصتی را برای کار کردن از دست ندهید و اگر وقت شما کم است ، وقت اختراع کنید . . . (توماس ادیسون) —————————————————————————– به کسانی که در لابه لای مشغله شان وقتی برای شما پیدا می کنند احترام بگذارید اما عاشق کسانی باشید که وقتی شما به آنها نیاز دارید هرگز به مشغله شان نگاه نمی کنند . . . —————————————————————————– ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﺪﻥ "ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ " ﻧﻪ ﺩﯾﺪﻥ "ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎ" . . . —————————————————————————– انسان، "بزرگ" نیست جزبه وسیله فکرش "شریف" نیست جز به واسطه ی احساساتش و"قابل احترام" نیست جز به سبب اعمال نیکش تقدیم به انسانی شریف و قابل احترام . . . —————————————————————————– از گره های بیشمار زندگی گله نمیکنم آن بافنده ی آفریننده می داند حاصل صبر بر این گره ها ، فرشی گران بها خواهد شد . . . —————————————————————————– بزرگترین دشمن دانش جهل نیست ، بلکه توهم دانستن است . . . (استیون هاوکینگ) —————————————————————————– مشکلاتی که همیشه حل نشده باقی میمانند را باید سوالاتی که به نحو اشتباه پرسیده میشوند دانست . . . —————————————————————————– انسان فقط به این دلیل عذاب میکشد چون چیزهایی که خدا برای لذت بردن ساخته است جدی میگیرد . . . —————————————————————————– دو چیز شما را تعریف می کند بردباری تان وقتی هیچ چیز ندارید و نحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید . . . —————————————————————————– خوشبختی یعنی قلبی را نشکنی دلی را نرنجانی ، آبرویی را نریزی و دیگران از تو آسیبی نبینند حالا برو ببین چقدر خوشبختی —————————————————————————– سراب تنها تشنگان را میدواند سیراب که باشی حقه اش از جا تکانت نخواهد داد . . . —————————————————————————– داشتن قلبی مهربان در دنیایی بی رحم ، شجاعت است ، نه ضعف . . . —————————————————————————– منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش اشک هایت را با دست های خودت پاک کن همه رهگذرند . . . —————————————————————————– نفهمی و نادانی سه نوع است : یکی آنکه انسان هیچ نداند دوم آنکه آنچه را که لازم است نداند و سوم آنکه آنچه را نباید بداند ، بداند . . . —————————————————————————– متاسفم که ، آنچه هستم را مدیون انسان های خوب زندگیم نیستم بلکه بدهکار انسان نماهائی هستم که "چگونه نبودن" را به من آموختند —————————————————————————– وجدان مانند آینه است که نه چاپلوسی می کند و نه تحقیر می نماید . . . (جورج واشنگتون) —————————————————————————– این ما هستیم که سرعت گذر زمان را تعیین می کنیم . . . (پائولو کوئیلو) —————————————————————————– علت بدبختی و بیچارگی ما داشتن فرصتهای زیادی است که صرف اندیشیدن درباره خوشبختی و بدبختی می گردد . . . (جرج برنارد شاو) —————————————————————————– خردمند برای رسیدن به هدف ممکن است حتی دشمن خود را بر شانههایش سوار کند . . . (پنچا تنترا) —————————————————————————– هیچ کس موفق نمی شود سرزمین جدیدی را کشف کند مگر اینکه بپذیرد مدت زیادی رنگ خشکی را نبیند . . . (آندره ژید) —————————————————————————– زندگی به دوچرخه سواری می ماند ..برای حفظ تعادل همیشه باید در حرکت بود …. (آلبرت انیشتین) —————————————————————————– خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدرآرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود. (ملاصدرا) —————————————————————————– چیزی را که دوست داری به دست آور وگر نه مجبوری چیزی را که به دست می آوری دوست داشته باشی از زندگی هرآنچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم. آن چه هستی هدیه خداوند به توست و آن چه می شوی هدیه تو به خداوند. وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه میشود…. (دکتر علی شریعتی) —————————————————————————– موفق کسی است که با آجرهایی که بطرفش پرتاب می شود، یک بنای محکم بسازد. موفق کسی است که با آجرهایی که بطرفش پرتاب می شود، یک بنای محکم بسازد. —————————————————————————– (شکسپیر) برچسبها: خوبِ من کــــــــــــوه میشوم برایت بزرگتر و قدرتمند تر از نیروی عشق نیرویی در کائنات وجود ندارد آرزویم اینست نتراود اشک در چشم تو هرگز ایمان داشته باش که کوچکترین محبتها از ضعیفترین حافظه ها هم پاک نمی شود
می دانی !؟ به رویت نیاوردم ! "رفتن" ! میشود برگشت
سلام بر دوران شیرین کودکی
جایی هست که دیگه کم میاریاز اومدنا , رفتنا , شکستنا . .. .جایی که فقط میخوای یکی باشه ،یکی بمونه نره واسه همیشه کنارت باشهمن الان اونجام ...! آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟ و یا به صدای باران گوش فرا داده اید، آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟ تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟ یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟ کمی آرام تر حرکت کنید اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید زمان کوتاه است موسیقی بزودی پایان خواهد یافت آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟ آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است، آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟ هنگامی که روز به پایان می رسد آیا در رختخواب خود دراز می کشید و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره در سر شما رژه روند؟ سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.. اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید. زمان کوتاه است. موسیقی دیری نخواهد پائید آیا تا بحال به کودک خود گفته اید، "فردا این کار را خواهیم کرد" و آنچنان شتابان بوده اید که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟ تا بحال آیا بدون تاثری اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد، فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟ آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟ حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید. اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید. زمان کوتاه است. موسیقی دیری نخواهد پایید. آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید، نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید. آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید، گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.. زندگی که یک مسابقه دو نیست! کمی آرام گیرید به موسیقی گوش بسپارید، پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد. برچسبها: تبلیغات بسیار جالب و خلاقانه (12)
امپی3 پلیر Samsung
آیپاد Lenovo
نوار بینی Breathe Right
قهوه Mambocino
اینترنت 013 Netvision
سازمان Greenpeace
داروسازی Lloyds
باشگاه یوگای آبی Divyayog
گوشی LG G3
تخفیف سوپرمارکت You
سازمان Responsible Young Drivers
سازمان عفو International
موسسه زبان انگلیسی Wizard
سازمان Babycanwait.com
خودرو Mercedes-Benz
فستیوال فیلم London
سازمان Greenpeace
خودرو Smart
آژانس مسکن Habitua
کرم صورت Pond's
برچسبها: [ شنبه 4 بهمن 1393برچسب:تبلیغات بسیار جالب و خلاقانه (12), ] [ 13:11 ] [ هادی قادری ]
جملات و سخنان زیبا و آموزنده
گاهی فقط نواقص ظاهری افراد دیده میشود
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
گاهی وقتا لازمه مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنیم :
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
از آدم ها در حد توانشون بخواین نه در حد نیازتون
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
دوستان واقعی تو ؛ تو را آن گونه که هستی دوست دارند
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
کسانی که به آنان عشق می ورزیم از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردارند . . .
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
در این دنیا از دو راه می توان موفق شد :
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
هرگز داشته هایت را به نداشته هایت نفروش
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
وقتی گرسنه ای یه لقمه نون خوشبختیه
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
اگر افسردگی دارید ، در حال زندگی در گذشته هستید
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
کودکی مرحله ای از زندگیست که تو در آیینه شکلک در میاوری
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
شجاعت همیشه غُرش نمیکند !
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
ابراز یک کلمه دلگرم کننده به فردی درمانده، ارزشش بیشتر از ساعت ها تعریف و تمجید بعد از کامیابی اوست
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
یه جوری درباره آدما قضاوت کنید که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید!
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
این دو نکته را به خاطر داشته باشید:
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
امیدوارم آنقدر خوب باشیم و زیبا زندگی کنیم
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
همیشه دعا کنید :
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
تقریبا همه مردم بخشی از عمرشان را
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
از بزرگی پرسیدند: بزرگ ترین مصیبت ها کدام است ؟
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
خود را ببخش تا زندگیت تباه نشود
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
سعی برای بهتر بودن ، بهتر از این است که وانمود کنی که بهترینی !
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
“اگه نتونم” مال وقتیه که راه دیگه ای هم باشه
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
سوزش شلاقی که بیدارم کند بهتر از نوازش دستی ست که خوابم کند . . .
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعد با مشت بر فرقم نکوبم . . .
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
باز هم بلند شو ، ایستادن کسی که زمینش زده اند
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
ﻧﻪ ﻣﺮﮒ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
میوه ای که در دسترس ماست از میوه بالای شاخه درخت لذیذتر است
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
تظاهر به خوشبختی دردناک تر از تحمل بدبختی است . . .
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
دیر یا زود تجربه ی زندگی به ما می آموزد که در درون بعضی از انسان ها
** جملات و سخنان زیبا و آموزنده **
امید یعنی آرزو کنیم چیزی اتفاق بیفتد
برچسبها: [ شنبه 4 بهمن 1393برچسب:جملات و سخنان زیبا و آموزنده, ] [ 13:1 ] [ هادی قادری ]
زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است. تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است. زندگی ما با " تولد" شروع نمی شود؛ با "تحول" آغاز میشود. لازم نیست "بزرگ " باشی تا "شروع کنی"، شروع کن تا بزرگ شوی ... اگر قبل از رفتن کسی خوشبخت بودید ؛ بعد از رفتنش هم می توانید خوشبخت باشید... باد با چراغ خاموش کاری ندارد ؛ اگر در سختی هستی بدان که روشنی... ما فقط برای یک بار جوان هستیم ؛ولی با یک تفکر غلط می توانیم برای همیشه نابالغ بمانیم ... بخشش؛ گذشته را دگرگون نمی سازد؛ ولی سبب گشایش آینده می شود... در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست، درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند نصف اشباهاتمان ناشی از این است که سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که چه داروی تلخی است وفاداری به خائن، مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، اگر حق با شماست، خشمگین شدن نیازی نیست ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها، فریب مشابهت روز و شب ها را نخوریم یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور برای دوست داشتن وقت لازم است، گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، برای زنده ماندن دو خورشید لازم است؛ در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا هیچ وقت رازت رو به کسی نگو؛ هیچ انسانی دوست نداره بمیره ! از 3 نفر هرگز متنفر نباش : زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می شوند؛ نتیجه زندگی، چیزهایی نیست که جمع میکنیم عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم؛ و در آخر : برچسبها: حکایت زندگی ایرانیان از دیروز تا امروز
مقایسه عکسهای تاریخی از زندگی مردم در گذشته و حال، نشان از تغییر و تحول جالب و گاه از سکونی عجیب در زندگی ایرانیان دارد. عکسهایی از دیروز و امروز که خود سخن میگویند و نیاز به توضیح زیادی ندارند.
در ایام گذشته فقط افراد متمول و ثروتمند بودند که اسب داشتند.
حالا اما وضعیت زندگی ثروتمندان کاملا تغییر کرده است. این روزها فقط این افراد متمول و ثروتمند هستند که پورشه سوار میشوند.
زندانیان در"غل و زنجیر".
حال حکایت غل و زنجیر تمام شده است، اما حکایت زندان و زندانی نه.
پنبهزنی، لحاف و تشک دوزی.
پنبهزنی، لحاف و تشک دوزی، شغلی که امروز تقریبا فراموش شده است. اما کماکان در گوشه و کنار کشور میتوان شاهد صحنههایی از این دست بود.
صنایع دستی در اصفهان.
صنایع دستی در اصفهان هنوز در شمار جاذبههای توریستی است.
دلاکها در گرمابه.
لاکها در معدود گرمابههایی که باقی ماندهاند. نقش گذر زمان را بر چهره فرسوده گرمابههای امروز میتوان مشاهده کرد.
مکتبخانه (مدرسه) در گذشته
مدارس در ایران مدرن شدند
قرنها حمل کاه در ایران با گاو و گاری صورت میگرفت.
با ورود تراکتور چهره کشاورزی کشور تغییر کرد.
در آن ایام قلیان کشیدن زنان تنها در اندرونی مجاز بود.
امروز زنان قلیان کشیدن را از اندرونی به فضای باز و پیکنیکها کشاندهاند که البته با مخالفتهایی روبهروست
سفره غذا در آن ایام.
سفره همان سفره است، اما با کمی تغییرات. هنوز بسیاری سر سفره مینشینند و جمعی غذا میخورند. اما نوشابههای گاز دار نیز به سفرهها افزوده شدهاند.
بنای "امامزاده شاهرضا" در شهرضا.
بنای "امامزاده شاهرضا"
چهره ورزش باستانی در آن ایام.
گرچه توجه عمومی به ورزش باستانی در دهههای گذشته کاهش یافته است، هنوز جوانان در برخی از نقاط کشور به این ورزش میپردازند.
مراسم نیایش ارامنه در اصفهان.
چهره امروزین مراسم نیایش ارامنه. برچسبها: «من شارلی هستم
برچسبها:
بدتـــرین حالـــت ماجــرا این اســـت که طاقــتمـــان تمـــام شـــود
در شکـــــــــستها
هــر قلـبی "دردی" دارد ...
قلبت را آنقدر ازعاطفه لبریز کن
مرگ یعنی دگرگونی شتابان و نابهنگام
گاهی خدا میخواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد
با خودتان خوب تا کنید
باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفتهای ؛ تحویل دهی
از معجزه کلمات استفاده کن دوست من:
شادی برچسبها: داستان کوتاه و زیبای شفاعت حضرت عیسی علیه سلام
شیخ العرفاء، فقیه فقها، حضرت آیت الله العظمی بهجت فومنی (قدس الله نفسه الزّکیه) به مناسبتی فرمودند: در انجیل برنابا ـ که اقرب اناجیل به صحت استـ نوشته شده که :
حضرت عیسی(ع) برای ابلیس شفاعت کرد: «خدایا این مدتها عبادت تو را میکرد، تعلیمات میکرد، بیا از گناهانش بگذر»! با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسی(ع) چه کارها، چه فسادها کرده بود. - این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد (که گفت): خدایا از تقصیراتش بگذر! - (خداوند) فرمود: بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین، بیاید بگوید: «اخطأت فارحمنی» بیاید این دو کلمه را بگوید.
حضرت عیسی(ع) خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه میشود و وساطتش اثر کرد، قبول شد. از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم! گفت: از این حرفها زیاد است. حضرت عیسی(ع) گفت: تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی میکنی، حریص میشوی کار را بفهمی. گفت: من به تو میگویم اعتنا به این حرفها نداشته باش، از این حرفها زیاد است. گفت: تو خبر نداری (خداوند) میخواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود. گفت: بگو ببینم چه بوده است. گفت: اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی: خدایا! أخطأت فارحمنی، من اشتباه کردم، تو ببخش. - ببینید چقدر ما به خودمان ظلم میکنیم که به سوی خدا نمیرویم، به سوی چه کسی میرویم؟ آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که میدانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو. - شیطان گفت: نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش! چرا! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکهای که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنهای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بتپرستهای بشر، لشکر من هستند!
شیطان به زیادتی لشکر در روز قیامت میخواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست. هر چقدر زیاد باشد جهنم میگوید: «هل من مزید» (سوره مبارکه ق، آیه شریفه 30). آن وقت شیطان میخواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است، (اما) جهنم جایشان میشود، جهنم نمیگوید: اتاق نداریم جهنم میگوید: هرچقدر هست بیاورید، «هل من مزید»، یعنی اینکه بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید، جا داریم! حضرت عیسی(ع) گفت: برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو میگویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!
====== راستی شما بنده خدایی یا ... برچسبها: [ یک شنبه 14 دی 1393برچسب:داستان کوتاه و زیبای شفاعت حضرت عیسی علیه سلام, ] [ 19:2 ] [ هادی قادری ]
حکایتهای کوتاه اخلاقی تربیتی
«روزی هارون از اِبن سَمّاک موعظه و پندی درخواست کرد .
ابن سماک گفت:
ای هارون! بترس از اینکه وسعت بهشت به مقدار آسمانها و زمین است و برای تو، به اندازه جای پایی هم نباشد ». برچسبها: |
|
||||||||||||||||||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |